ماهی از فاضل نظری

من که در تنگ برای تو تماشا دارم

با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

دل پر از شوق رهایی است، ولی ممکن نیست

به زبان آورم آن را که تمنا دارم

چیستم؟ خاطره ی زخم فراموش شده

لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم

با دلت حسرت هم صحبی ام هست، ولی

سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از عمر نمانده است، ولی میخواهم

خانه ای را که فروریخته بر پا دارم

......

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..

چشم دیگر آهو از فاضل نظری

ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی

ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی

ردپایی تازه از پشت صنوبر ها گذشت

چشم آهو ها هراسان شد، گمان کردم تویی

ای نسیم بی قرار روز های عاشقی

هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی

سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت

آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی

باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهان

عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی

چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت

غنچه ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی

کشته ای در پای خود دیدی یقین کردی منم

سایه ای بر خاک پنهان شد، گمان کردم تویی

......

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..

بی زار از فاضل نظری

ای که برداشتی از شانه ی موری باری

بهتر آن بود که دست از سر من برداری

ظاهر آراسته ام در هوس وصل ، ولی

من پریشان تر از آنم که تو می پنداری

هر چه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست

من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری

موجم و جرات پیش آمدنم نیست ، مگر

به دل سنگ تو از من نرسد آزاری

بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار

تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟

......

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..

می روی اما بدان از فاضل نظری

سکه ی این مهر از خورشید هم زرین تر است

خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین تر است

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت

می روی اما بدان دریا ز من پایین تر است

ما چنان آیینه ها بودیم رو در رو ولی

امشب این آیینه از آن آینه غمگین تر است

گر جوابم را نمی گویی، جوابم کن به قهر

گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین تر است

سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم مکن

بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر است

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..

بی خبر از فاضل نظری

سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد

اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد

من و تو پنجره های قطار در سفریم

سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کرد

ببر به بی هدفی دست بر کمان و ببین

کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کرد

خبر ترین خبر روزگار بی خبری است

خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد

مرا به لفظ کهن عیب می کنند و رواست

که سینه سوخته از زمین می حذر نخواهد کرد

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..

دست خداحافظی از فاضل نظری

ای بغض فرو خورده، مرا مرد نگهدار

تا دست خداحافظی اش را بفشارم

..: شعر دست خداحافظی از فاضل نظری به صورت کامل :..

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..

ادامه نوشته