پاس ها از شب گذشته است از نیما یوشیج

شعر زیبای پاس ها از شب گذشته است از نیما یوشیج :

.....

پاسها از شب گذشته
است
میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی است
میزبان در خانه اش تنها نشسته
در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او
اوست مانده.اوست خسته
مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند
میزبان در خانه اش تنها نشسته

.....

..: اشعار نیما یوشیج :..

تورا من چشم در راهم از نیما یوشیج

شعر تورا من چشم در راهم از نیما یوشیج :

.....

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم

.....

..: اشعار نیما یوشیج :..

شب همه شب از نیما یوشیج

شعر شب همه شب از نیما یوشیج :

.....

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم

.....

..: اشعار نیما یوشیج :..