هنگامه از فریدون مشیری

شعر زیبای هنگامه از فریدون مشیری :

ای دل لبریز از شوق و امید
کاش میدیدی که فردا نیستیم
کاش میدیدی که چون پنهان شدیم
در همه آفاق پیدا نیستیم
گرچه هر مرگی تسلی بخش ماست
کاندر این
هنگامه تنها نیستیم
بدتر از مرگ است ان دردی که باز
زندگی میخندد و ما نیستیم

.....

..: اشعار فریدون مشیری :..

چراغ میکده از فریدون مشیری

شعر چراغ میکده از فریدون مشیری :

چو آفتاب در آی از درم شراب بنوش
شراب شبنم جان را چو آفتاب بنوش
چراغ میکده دیوان حافظ است بیا
شبی به خلوت رندان و شعر ناب بنوش
زمانه جام گلاب
ترا گل آب کند
بیا شراب بیامیز و با گلاب بنوش
چو گل به چشمه خورشید رو کن ای دریا
نه تلخ کاسه وارونه حباب بنوش
به گریه گفتمش از بوسه ای دریغ مدار
به خنده گفت که این باده را به خواب بنوش

.....

..: اشعار فریدون مشیری :..

گل های کبود از فریدون مشیری

شعر زیبای گل های کبود از فریدون مشیری :

ای همه گلهای از سرما کبود
خنده هاتان را که از لب ها ربود
مهر هرگز این چنین غمگین نتافت
باغ هرگز این چنین تنها نبود
تاجهای نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد بر سینه تان
صبح می خندد خود آرایی کنید
اشک های یخ زده آیینه تان
رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگها تان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد
روزگاری شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم مینمود
این زمان حال
شما حال من است
ای همه گلهای از سرما کبود
روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه مهتاب را
این زمان دور از ملامتهای ماه
چشم می بندم که جویم خواب را
روزگاری یک تبسم یک نگاه
خوشتر از گرمای صد آغوش بود
این زمان بر هر که دل بستم دریغ
آتش آغوش او خاموش بود
روزگاری هستیم را می نواخت
آفتاب عش شورانگیز من
این زمان خاموش و خالی مانده است
سینه لز لارزو لبریز من
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ریود
زندگی در لای رگهایم فسرد
ای همه گلهای رگهایم فسرد
ای همه گلهای از سرما کبود

.....

..: اشعار فریدون مشیری :..