بدهکاری از عمران صلاحی

شعر زیبای بدهکاری از عمران صلاحی :

......

به زمین و زمان بدهكاریم
هم به این، هم به آن بدهكاریم

به رضا قهوه‌چى كه ریزد چاى
دو عدد استكان بدهكاریم

به على ساربان كه معروف است
شتر كاروان بدهكاریم

شاخى از شاخهاى دیو سفید
به یل سیستان بدهكاریم

مثل فرخ لقا كه دارد خال
به امیرارسلان بدهكاریم

نیست ما را ستارهاى، اى دوست
كه به هفت آسمان بدهكاریم

مبلغى هم به بانك كارگران
شعبه طالقان بدهكاریم

این دوتا دیگ را و قالى را
به فلان و فلان بدهكاریم

دو عدد برگ خشك و خالى هم
ما به فصل خزان بدهكاریم

هم به تبریز و مشهد و اهواز
هم قم و اصفهان بدهكاریم!

به مجلات هفتگى، چندین
مطلب و داستان بدهكاریم

قلك بچه‌ها به یغما رفت
ما به این كودكان بدهكاریم

مبلغى هم كرایه خانه به این
موجر بدزبان بدهكاریم

.....

..: اشعار عمران صلاحی :..

کمک کنین از عمران صلاحی

شعر زیبای کمک کنین از عمران صلاحی :

.....

کمک کنین هلش بدیم ، چرخ ستاره پنجره 
رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره 
گلدون سرد و خالی رو ، بذار کنار پنجره 
بلکه با دیدنش یه شب ، وا بشه چن تا حنجره 
به ما که خسته ایم بگه ، خونه باهار کدوم وره ؟

تو شهرمون آخ بمیرم ، چشم ستاره کور شده 
برگ درخت باغمون ، زباله ی سپور شده 
مسافر امیدمون ، رفته از اینجا دور شده 
کاش تو فضای چشممون ، پیدا بشه یا شاپره 
به ما که خسته ایم بگه ، خونه باهار کدوم وره ؟

کنار تنگ ماهیا ، گربه رو نازش می کنن
سنگ سیاه حقه رو ، مهر نمازش می کنن 
آخر خط که می رسیم ، خطو درازش می کنن 
آهای فلک که گردنت ، از همه مون بلن تره 
به ما که خسته ایم بگو ، خونه ی باهار کدوم وره

.....

..: اشعار عمران صلاحی :..

مرگ از عمران صلاحی

شعر زیبای مرگ از عمران صلاحی :

.....

مرگ از پنجره ی بسته به من می نگرد

زندگی از دم در

قصد رفتن دارد

روحم از سقف گذر خواهد کرد

در شبی تیره و سرد

تخت حس خواهد کرد

که سبکتر شده است

در تنم خرچنگی است

که مرا میکاود

خوب می دانم من

که تهی خواهم شد

و فرو خواهم ریخت

توده ی زشت کریه ی شده ام

بچه هایم از من میترسند

آشنایانم نیز به ملاقات پرستار جوان می آیند

......

..: اشعار عمران صلاحی :..