شعر عشق از کاظم بهمنی
شعر عشق از کاظم بهمنی :
....
گردش همه جمعاند، ولی جان به لبی نیست
تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست
چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست
انداخت مرا دور وکسی نیست بگوید
این جام عتیقه است شکستی، حلبی نیست
بی علت و یکباره دلم خون نشد از دوست
نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست
این شورشی از سلطه او خسته شد اما
یک ذره به دنبال جدایی طلبی نیست
....
..: شعر عشق از کاظم بهمنی :..
..: اشعار کاظم بهمنی :..