شعر خون بها از فاضل نظری :

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی است

که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی است

چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند

همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی است

اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب

که آبشارم و افتادنم تماشاییست

شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد

که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی است

کنون اگر چه کویرم، هنوز در سر من

صدای پر زدن مرغ های دریایی است

.....

..: شعر خون بها از فاضل نظری :..

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..