شعر هست و نیست از فاضل نظری

 

چشم به قفل قفسی هست و نیست

مژده ی فریاد رسی هست و نیست

میرسد و می گذرد زندگی

آه که هر دم نفسی هست و نیست

حسرت آزادی ام از بند عشق

اول و آخر هوسی هست و نیست

مرده ام و باز نفس میکشم

بی تو در این خانه کسی هست و نیست

کیست که چون من به تو دل بسته است

مثل من ای دوست بسی هست و نیست

.....

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..