..: شعر دیوار به آیینه از فاضل نظری به صورت کامل :..

 

از شوق تماشای شب چشم تو سرشار

آیینه به دست آمده ام بر سر بازار

هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست

یادآوری خاطره ی بوسه ی دیدار

روزی که شکست آینه با گریه چه میگفت

دیوار به آیینه و آیینه به دیوار

کشتم دل خود را که نبینم دگری را

یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار

چون رود که مجبور به پیمودن خویش است

آزاد و گرفتارم - آزاد و گرفتار

ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد

برخیز فدای سرت، انگار نه انگار

تا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیست

ای مرگ، به قدر نفسی دست نگه دار

.....

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..