هر چه در تصویر خود بهتر نگاه انداختم

بیشتر آیینه را در اشتباه انداختم

زندگی تصویر بود ای عمر برگردان به من

سنگ هایی را که در مرداب و ماه انداختم

عشق با من نا برادر بود چون عاقل شدم

یوسف خود را به دست خود به چاه انداختم

تا دل پرهیزکارم را ببینم توبه کار

با شعف خود را در آغوش گناه انداختم

سر برون آوردم از مرداب رو بر آفتاب

پون حباب از شوق آزادی کلاه انداختم

......

..: دیگر اشعار فاضل نظری :..